شما چطور هستید؟ خداجون من شما را خیلی دوست دارم. من بارها با شما نامه نوشته ام و حرف دلم را گفته ام. این نامه نامه ای است که می خواهد از بین نامه های بچه ها انتخاب شود یا نشود. من در نامه های قبلی با شما از سختی هایم گفته ام و گفته ام که درسهایم امسال خیلی سخت شده است. و من مثل سال های قبل نمی توانم درست درس بخوانم و از حفظ کنم. و درس ها را قاطی می کنم. ولی پس از آن نامه شما به من نیرویی دادید که توانستم درس ها را از حفظ کنم و پیشرفتی در درس هایم داشته باشم. و حالا هم دو یا سه تا رقیب در درس هایم دارم و امیدوارم که آنها هم مثل من موفقیت روز افزون داشته باشند. من برای همین که به یاری شما توانستم در درس هایم موفق شوم شما را شکر می کنم.
خدایا من در زندگی خودم سختی هایی فراوان داشته ام ولی حال یکی یکی دارند از سر راهم برداشته می شوند. و من از همین خوشحالم. خدایا شکرت. صدهزار مرتبه شکرت که زندگی من هر روز بهتر می شود. از بعد حرف های معلمم نماز می خوانم. (نماز صبح را می گویم) و فکر می کنم که همین باعث موفقیت من می شود.
خدایا من شما را سپاس می گویم و از شما خیلی خیلی ممنونم. اصلا برایم فرق نمی کند که حالا چند نفر این نامه را می خوانند. چون من توانستم حرف دلم را با شما بیان کنم. و اگر هیچ کس نداند خودم و خودتان می دانیم که من از کسی کمک نگرفته ام. دیگر وقتتان را نمی گیرم. چون می دانم هزارها نفر حالا برای شما نامه نوشته اند. خداحافظ شما
لیلا راستی _ یازده ساله
سلام
به آن که زمین و آسمان را آفرید. کسی که مردم به خاطر او به حج می روند و هفت دور به دور خانه او می چرخند و می گویند: لبیک الاهم لبیک. لبیک لا شریک لک لبیک.
ای خدای مهربان! من تازه یعنی اولین بار دارم به تو نامه می نویسم که خیلی دوست داشتم در جشن غدیر خم چیزی برای خواندن داشته باشم. تا بتوانم طوری دوستانم را به راه راست هدایت کنم.
می گویند شما عزیزترین کسی هستی که من می توانم به او نامه بنویسم. تو همه رازها را می دانی. پس راز من را هم به تو می گویم. اسم من فاطمه اسلامی است. دختری گمشده در رازها. نمی دانم چرا من اینقدر گرفتار شده ام. چرا من به خاطر دوستی همه چیزم را از دست دادم. من خیلی وقت است مرده ام. من خودم را گم کرده ام. اما دیروز خودم را پیدا کردم. خانم معلم شما اولین کسی هستی که رازهای من را باز کردی. پس خداوند شما را در زندگی روشن قرار بدهد.